۱۳۸۹ مهر ۲۸, چهارشنبه

تساهل و تسامح اجباری است


یادم هست زمانی در دوران اصلاحات در ایران بحث تساهل و تسامح خیلی داغ بود. روزنامه های اصلاح طلب آنرا لازمه یک حکومت دمکراتیک می دانستند و محافظه کاران، کوتاه آمدن در برابر دشمنان اسلام و گامی در جهت نابودی هدفهای انقلاب 57 ایران می شود.

اما به نظرم، پذیرفتن تساهل و تسامح یک پیش زمینه بسیار مهم لازم دارد که قصد دارم در این نوشتار به آن بپردازم. و برای بهتر ارزیابی کردن موضوع، مطلبم را با یک مثال ساده و فراگیر آغاز می کنم.

دانشجوهای ایرانی خارج از کشور هر چند وقت یکبار به بهانه های مختلف دور هم جمع می شوند و سعی می کنند چند ساعتی را با هم خوش بگذرانند. در نگاه اول اینکار یک امر بسیار طبیعی و پیش پا افتاده است. عجیب نیست انسانهایی از یک زبان (و غالبا یک نژاد) که گذشته فرهنگی تقریبا مشاهبهی دارند ترجیح دهند که مدتی را با هم بگذرانند.

اما وقتی در این نوع جمعها دقت می کنی می بینی آدمهایی کنار هم نشسته اند که شاید بتوان گفت کوچکترین شباهتی به هم ندارند. اگر این افراد در ایران بودند شاید یکجا جمع کردن آنها غیر ممکن بود.

برای مثال چند روز پیش مهمان یکی از دوستانم در یکی از دانشگاههای آمریکا بودم و به اتفاق رفتیم به یکی از مهمانیهای بچه های دانشجوی آن دانشگاه. به جرات می توانم بگویم هیچ دو نفری در این جمع از نظر عقیده و مسلکی به هم شبیه نبودند. یک نفر مشروب می خورد در حالی که کنار دستیش نماز شبش ترک نمی شد. یکی بر وجود خدا منکر بود و دیگری یا علی تکیه کلامش.

نکته جالب این است که این آدمها با وجود تفاوتها و شاید بهتر است بگویم تضادهایی که با هم دارند کنار هم می نشینند و با هم حرف می زنند. یکدیگر را مهترم می شمارند و سعی می کنند به جای تکیه بر تفاوتها، مشترکات را، که همان زبان و فرهنگ است، تقویت کنند.

ولی چرا این امر در کشورمان اتفاق نمی افتد؟ همان طور که قبلا گفتم شاید محال باشد بتوانی چنین جمعی را در ایران پیدا کنی. دلیلش به نظرم احساس خطر نابودی است.

در خارج از کشور جمعیت ایرانی آنقدر کوچک است که جایی برای دسته بندی و طرد کردن افراد نمی گذارد. دیگر مجالی برای خودی و ناخودی نیست. اگر بخواهی رفت و آمد اجتماعی داشته باشی باید تا می توانی دامنه خودیها را بزرگ کنی.

آری آدمها اینجا به دلیل محدودیتها و مشکلات یاد می گیرند که به جای نگاه کردن به نقاط ضعف، نیمه پر لیوان را ببینند. که اگر این کار را نکنند به چاه تنهایی فرو می افتند. و این حس به نظرم لازمه تساهل و تسامح است.

ولی در کشور ما چه قبل از انقلاب و چه بعد از آن (و شاید بتوان گفت در طول تاریخ) جمعیت حاکم ترس حذف شدن را حس نکرده است. و دلیل آن هم این است که همواره جریان حاکم قدرت مطلق بوده و با قدرت خود سعی کرده کسانی را که با او همراه نیستند را حذف کند. چون سوار بر اسب قدرت بوده ترس از آن نداشته که دامنه خودی ها را محدود کند.

آری به نظرم تساهل و تسامح جزوی از ذات آدمی نیست. بر عکس هر انسانی می خواهد دیگران را زیر پرچم سلطه خود در آورد. به همین جهت هر جریانی حتی لیبرالترین جریانها اگر خود را یکه تاز میدان قدرت ببینند ترسی از حذف مخالفان خود ندارند.