۱۳۹۰ اسفند ۱۰, چهارشنبه

دهه شصت و یک اولین دیگر

برای من و هم نسلان من، دهه شصتی بودن مترادف است با مشکلات وسختیها. جنگ، سوار بودن بر پیک جمعیت، تحریم، سازندگی، نظام جدید آموزشی، کنکور، بی کاری ... و هزاران نمونه دیگر از این قبیل که زندگی را برای اولین نسل بعد از انقلاب دشوار می ساخت.
اما در کنار این کمبودها و دشواریهای طاقت فرسا، ما دهه شصتیها شاهد لحظات و حوادث شیرینی هم بوده ایم که برای اولین بار و در پی سالها انتظار در تاریخ کشورمان به وقوع پیوسته اند. لحظاتی  که حتی یادآوریشان خستگی را از بدنمان بیرون می کند و خونی تازه در رگهایمان جاری می سازد. اولین زن ایرانی که جایزه نوبل گرفت. اولین ایرانی که قدم به فضا نهاد. اولین رییس جمهور حقیقتا مردمی، راهپیمایی سکوت و...
و جدیدا اولین ایرانی که موفق به دریافت جایزه اسکار شد. 
جایزه اصغر فرهادی، چنان شور و نشاط در همه ایران و ایرانیها به پا کرد که هیچ قلمی قادر به توصیف آن نخواهد بود. چشمانی متنظر که بر صحفه تلویزیون میخ کوب شده بودند و با خوانده شدن نام فرهادی از اشک لبریز گشتند. فریادهای شادی که آسمان را فرا گرفت و در جان خسته ما روحی تازه دمید.
به امید موفقیت روز افزون برای وطن عزیزمان ایران!

۱۳۹۰ اسفند ۲, سه‌شنبه

اسب

فصل اول:
جنگل. دشت. دویدن. آسمانی آبی. خورشید. گرما. رودخانه. آب تنی. خوابیدن. درخت بید. باد. رقص درختان. بوی شقایق. بوی علف تازه.

فصل دوم:
چهار دیوار. استبل. باری بر پشت. آبی در سطل. .بوی یونجه. سرکشی. بالا و پایین پریدن. شیحه. شکستن چارچوب. ریختن آب از سطل. افتادن. شکستن.  آسمانی قهوه ای. امید. سرکشی. فرار.

فصل سوم:
چهار دیوار. آسمانی قهره ای. سرکشی. تشنگی. گرسنگی. شکستن چهارچوب. آب در سطل. بوی یونجه. فشار بر پشت. شیحه. بالا و پایین پریدن. خستگی. نا امیدی. 

فصل چهارم:
خستگی. بار. پشتی خمیده. کار. آب در سطل. خواب در استبل. نا امیدی. سر به راه. تازیانه. کار. سر به پایین. یونجه. چشم بند. گاری. سر به راه. حسرت. رویا.

http://www.youtube.com/watch?v=Zi8vJ_lMxQI

۱۳۹۰ بهمن ۲۲, شنبه

گفت به جای نشستن و شراب نوشیدن، برخیز و کاری بکن. کاری مهم و ماندگار. پس رفت و میکده ای بر پا کرد!

۱۳۹۰ بهمن ۱۷, دوشنبه

سیمین غانم

سیمین غانم صدای به شدت گیرایی دارد. وقتی آهنگهایش را گوش می کنم، آرام می نشینم و صدایش در اعماق وجودم نفوذ می کند. چونان با سوز و احساس می خواند که گویی در حین تجربه آن است. صدایش را بالا و پایین می کند و با این بالا و پایین شدنها ترا گویی که روی تکه برگی نشسته باشی به این طرف و آن طرف می کشاند. وادرت می کند که بایستی و آنچه را که فریاد می زند فریاد بزنی.



واقعا حیف که بعد از انقلاب اجازه کار نگرفت و صدایی به این زیبایی خاموش شد!