۱۳۸۸ مرداد ۶, سه‌شنبه

احوال محمود عاشق و رحیم معشوق

ابراهیم نبوی هر چند شاعر نیست اما اگر اندکی پرهیز کند و چند صباحی لب به ترشی نزند بعیید نیست یک شاعر نیمچه نیمه از آب در بیاید. مطلب زیررا که به صورت نثر نگاشته شده از وبلاگ ایشان کش رفته ام.

به دنبال مطرح شدن معاونت اولی رحیم اسفندیار مشائی یار غار و گل بی خار دولت نهم که میراث دولت نهم را خورده و قرار است معاون اول دولت دهم شود، و معلوم شده که یک روابط غیرافلاطونی و شاید هم افلاطونی بین آن رئیس کودتا و این میراث خوار استعمار وجود دارد، یکی از آقایان رابطه بین این دو نفر را به رابطه شمس و مولوی تشبیه کرد. ما هم یکی از اشعار مولوی را تغییرات دادیم، خدا از سر تقصیرات ما بگذرد.

یـار مـرا، غار مـرا، یاور بیکار مـرا

یار تویی، غار تویی، خواجه!(1) نگهدار مرا

آخ تـویی، اوخ تـویی، سارق صاندوخ(2) تویی

صاحب هر بوق توئی، محرم اسـرار(3) مرا

هاله منم، واله منم، رئیس هشت ساله منم

صاحب میراث تویی، افسر و سردار مرا

بهره تویی، سود تـویی، دولت محمود تویی

رابط استاد تویی، وصل به دیدار(4) مرا

ناز تویی، باز تویی، صاحب هر گاز(5) تویی

صاحب باتوم منم، چاقوی(6) بسیار مرا

یاور کودتا توئی، رهروی مقتدا تویی

زور بزن زور بزن، سخت بکن کار( 7) مرا

قطره تویی، پماد تویی، قرص تویی، ضماد تویی

جام بده، زهـر بده، بیش مـیـازار مرا

هم قر و اطوار توئی، هم سبب کار تویی

رقص کنی(8) رقص کنان، قر بده این بار مرا

بابای داماد منم، نوچه استاد منم

باد منم، بید منم، هیچ (9)مپندار مرا

هسته هر بسته منم، در چو توئی دسته منم

دسته به دست گیر و برو، بیش بمفشار مرا

حجرهء بازار منم، منشاء آزار منم

برجی و پاساژ توئی، راه دِه ای یـار مـــرا

باد تویی، رایحه ای، روح توئی

چون گل خرزهره تویی، خدمت بسیار مرا

دوغ منم ماست تویی، طرح هولوکاست(10) تویی

دوست شدی با تل آویو(11)، این همه اسرار مرا

روز تویی، سوز تویی، قوز بالا قوز تویی

آب منم، کوزه منم( 12)، آب ده این یار مرا

دانـه تـویی، دام تـویی، گوهر دردانه تویی

پخـتـه تـویی، خـام تویی، سوخته(13) مگـذار مرا

یک تـن اگـر کـم شودی، توی دلــم غم(14) شودی

فعلا وایستا تو کنار، بازی و بازار مرا

ماه تویی، چاه تویی، آه تویی، کاه تویی

هر چیز با آه(15) تویی، ول بکن این بار مرا

زیر نویس ها:

1) خواجه نگهدار مرا: آقا مواظب باش من رئیس جمهور بشم، بعدا از خجالت تون در می آم.

2) صاندوخ: (جمع- صنادیخ)، نوعی تلفظ خودمانی صندوق های گمشده آرای مردم که چهار مورد آن در یک کتابخانه در شیراز، تعدادی در ستاد نیروی دریایی، و تعدادی در زیر زمین موزه هنرهای معاصر کشف شده است.

3) محرم اسرار: کسی که آدم حرف هایش را به او می زند تا او بعدا آن حرف ها را به مصباح یزدی بزند و الخ.

4) وصل به دیدار: کسی که وقت ملاقات را از آن یکی آقا می گیرد، جور کننده دیدار با انواع مولانا، هوشنگ خان، پیروز خان و سایر خوانین.

5) صاحب هر گاز: در اینجا صاحب گاز دو معنی دارد، یکی محسنی اژه ای است که صاحب گاز اول شناخته شده و دوم هر کس که گاز اشک آور داشته و به مخالفان دولت بزند.

6) چاقو: یک چیز دراز که با آن کودتا می کنند، ولی پس از تشریح جسد، معلوم می شود گلوله خورده است.

7) سخت بکن کار مرا: منظور این است که موقعیت مرا سخت و محکم کن و صبر کن بعدا تو را بیاورم.

8) رقص کنی رقص کنان: اشاره به مراسم استانبول که تا آخرش نشسته بود و انگار هاله نور دیده چشم از خانومه برنمی داشت و حتی پلک هم نمی زد.

9) هیچ مپندار مرا: شاعر دچار واقع گرایی مفرط شده است.

10) طرح هولوکاست: یک طرح که توسط محمد علی رامین و چند مجنون دیگر مطرح شد و باعث شد تعدادی لیلی آواره شوند.

11) تل آویو: مردم کشوری به اسم اسرائیل که شنبه باید جابجا شوند و بروند آلاسکا ولی یکشنبه مردمان خوبی هستند و دوستشان داریم.

12) آب منم، کوزه منم: اشاره به اینکه بذار در کوزه آب شو بخور.

13) سوخته مگذار مرا: با توجه به مسائل پس از انتخابات و شعارهای مردم در پشت بام ها و این جور چیزها محل دقیق سوختگی مشخص نیست. شاید قلبش باشد، ولی اگر قلبی وجود نداشت، احتمالا جای دیگر مطمئنا وجود دارد.

14) توی دلم غم شودی: یعنی ناراحت می شوم و می روم کاراکاس یا جمکران یا هر جایی که عکسم را بگیرند.

۱۳۸۸ تیر ۳۱, چهارشنبه

چرا اسفندیار رحیم مشائی معاون اول می شود؟

چندی پیش احمدی نژاد که در حال حاضر سکان دولت دهم را در دست دارد، آقای رحیم مشایی را به عنوان معاون اول خود معرفی کرد. این نام با مخالفت شدید طیف طرفدار دولت مواجه شد و حتی اعتراضات را به جایی رساند که آقای خامنه ای نامه ای به رئیس دولت نوشت و از او خواست تا در تصمیم خود تجدید نظر کند.

این اولین بار نیست که رحیم مشایی کانون توجهات و اعتراضات قرار می گیرد. او که در دولت گذشته معاونت سازمان میراث فرهنگی را به عهده داشت در یک سخنرانی جنجالی مردم ایران را دوست مردم اسراییل نامید. این جمله چنان هیاهوی به راه انداخت که رهبری را به واکنش واداشت و او در یک سخنرانی صراحتا اعلام کرد:"اینکه بگوییم مردم ایران دوست مردم اسراییل هستند سخن درستی نیست".

قشر مذهبی جامعه ایران نیز چندان دلخوشی از آقای مشایی ندارند. او با شرکت در جلسه ای که زنان نیمه عریان در آن به رقص مشغول بودند احساسات مذهبی عده کثیری را برانگیخت. اما سوال اصلی اینجاست که چرا آقای احمدی نژاد علی رغم مخالفتهای فراوان همفکرانش رحیم مشایی را به سمت معاون اولی خود بر می گزیند؟ هر چند این دو نفر پیوند خانوادگی بسیار نزدیکی با یکدیگر دارند، اما نویسنده مقاله معتقد است علت چنین امری ورای یک پارتی بازی و خویشاوند سالاریست.

در یک جامعه مثل جامعه ایران که صدای مخالف به راحتی حذف می گردد و حکومت هر اعتراضی که در جهت حرکتش نباشد سرکوب می کند چنین امری کاملا طبیعی است. در واقع در چنین جامعه ای دولت هیچ گونه ضرورتی برای پاسخ گویی نمی بیند و هر مانعی بر سر راه خود را به راحتی حذف می کند. برای نمونه باید به انتخابات اخیر مراجعه کرد که در آن عده زیادی از مردم به اعتراض به نتیجه اعلام شده پرداختند. ولی بر خلاف آنچه در جوامع دمکراتیک می گذرد، حکومت به جای رسیدگی به نارضایتی ها به سرکوب مخالفان برخاست و این سرکوب تا آنجا پیش رفت که شخص رییس جمهور معترضان را خس و خاشاک نامید.

به بیان دیگر در جامعه ای که دولت خود را ارباب مردم می داند به خود اجازه می دهد هر آنچه را که به صلاح می داند به اجرا در آورد و هیچ توجهی به مخالفان نمی کند. در این جامعه هر کس با حکومت هم صدا نیست از گردونه حذف می گردد. مهم این نیست که چه کسی و به چه علتی اعتراض می کند، مهم آن است که اعتراض پسندیده نیست و دولت هیچ گونه انتقادی را بر نمی تابد. در چنین جامعه ای مرز بین خودی و ناخودی بسیار کوتاه است و برای هیچ کس استثنا قائل نمی شود. برای نمونه می توان به کسانی همچون عماد افروغ اشاره کرد که زمانی خودی حساب می شدند و به محض کوچکترین انتقادی به دایره ناخودی ها پرتاب شدند.

بنابراین به عقیده من انتصاب آقای رحیم مشائی به معاونت اول یک بازی سیاسی برای انحراف افکار عمومی از حوادث اخیر نیست (یا لااقل دلیل اصلی محسوب نمی شود) بلکه در ادامه مسیری است که این دولت آنرا آغاز کرده است. مسیری که جز خودکامگی انتهای دیگری ندارد.

۱۳۸۸ تیر ۲۶, جمعه

کوتاه به آیت الله هاشمی

حدود نیم ساعت دیگر نماز جمعه این هفته تهران به امامت هاشمی رفسنجانی برگزار خواهد شد. نماز جمعه ای که به نظر خیلی ها بار سیاسی آن بسی سنگین تر از بار معنوی آن است. حتی بعضی ها آنرا سیاسی ترین نماز جمعه در تاریخ ایران می دانند. مطالب زیادی در این زمینه نوشته شده و پیش بینیها و پیشنهاد های متعددی مطرح شده است. در اینکه خیل عظیمی از مردم در نماز جمعه این هفته شرکت خواهند کرد، شکی نیست. شک اینجاست که آیا نتیجه مطلوب حاصل خواهد شد؟ من نمی خواهم وارد پیش داوری شوم و ترجیح می دهم سکوت اختیار کنم و منتظر بمانم. فقط در حد خود و به عنوان یک ایرانی دلسوز سخنی را هر چند کوتاه خطاب به آقای هاشمی خواهم نوشت:
آقای هاشمی! بدان که مرزها در ایران کاملا پررنگ شده اند. دیگر خطی به نام میانه وجود ندارد. امروز هر فردی یا با مردم است یا دربرابر مردم. سعی مکن (هر چند که می دانم خواهی کرد) کدخدا منشی پیشه کنی. سعی مکن هم بر نعل بکوبی هم بر میخ. سعی مکن از کسانی حمایت کنی که دیگر جایگاهی در میان مردم ندارند. سعی مکن هر چند می دانم خواهی کرد اما همچنان امید دارم!

۱۳۸۸ تیر ۲۵, پنجشنبه

طنز سیاسی

آچين و واچين، پاهاتو ورچين!

توي چند روز گذشته بعضي از نشريات و جريانات، شروع به انتقادهايي کردند که:«چرا دولت کنوني کشته شدن مسلموناي چيني رو محکوم نکرده و از اين جور ايرادا.»
آخه يکي نيست به اينا بگه چطور شما ميليوني ميريزين تو خيابون و با سکوت، اعتراض ميکنين اشکالي نداره بعد حالا که دولت داره به خاطر اعتراض به کشتار مردم چين سکوت ميکنه، شد بد؟ تازه از کجا معلوم معترضان چيني از وزارت کشورشون مجوز گرفته باشند؟ يکي ميگفت به خاطر فيلترينگ و سانسور شديدي که تو چين وجود داره، دولت چين نميتونه درد دلاشو به بيرون انتقال بده وگرنه دونه به دونه افشا ميکرد که چه جوري يه عده قليل تحت تاثير جوسازيهاي رسانههاي خارجي، خودشونو زدن کشتن!(اسنادش هم تو بانک مرکزي چين موجوده). حيف که نميدونم «خس و خاشاک» به زبان چيني چي ميشه وگرنه به دولتمرداي چيني ميگفتم ماهيت اين عده قليل چيه. ضمنا با بيش از يک ميليارد جمعيتي که تو چين هست اگه پليسش تير هوايي هم شليک ميکرد بيشتر از 156 نفر کشته ميشدن.پس نتيجه ميگيريم که کار کار انگليسيهاست!
علاوه بر اينها از رسانه ملي هم انتقاد ميشه که چرا خبرهاي چين رو منعکس نميکنه. لازم به ذکره که چون اصولا صدا و سيما از خبر چيني بدش مياد، رسالت خبرياش اجازه نميده که خبرهاي چين رو پخش کنه.
در آخر هم اينکه يه مثل قديمي هست که ميگه:«آدم چيني باشه ولي چيني نباشه!» يعني خوبه آدم، مثل چينيها تو اقتصاد پيشرفت کنه ولي مثل چيني شکننده نباشه

بر گرفته از روزنامه اعتماد ملی شماره 967

۱۳۸۸ تیر ۲۱, یکشنبه

یأس و نامیدی

اکنون حدود یک ماه از انتخابات ریاست جمهوری می‌گذرد. انتخاباتی که با شور و اشتیاق و موج عظیمی از اراده مردم برای تغییر آغاز شد. افسوس که همه چیز در یک چشم به هم زدن کاملا بر عکس شد. اراده‌ای که عزم خود را جزم کرده بود تا احمدی نژاد را از کار بر کنار کند، خود را در برابر سدی دید که اراده و نظر خود را بالاتر از نظر تمامی ملت می‌داند. یک گروه تمامیت خواه که ثابت کرد حاظراست به هر قیمتی حتی به قیمت ریختن خون دهها (و شاید اگر لازم باشد صدها و هزاران) انسان بی گناه موجودیت خویش را حفظ کند. به نظر من این مهمترین دست آوردی بود که حاصل کشور شد. مسلما حاصل چنین کشفی یأس و نامیدیست، امری که امروز بر فضای کشور سایه افکنده است. آری به جای آنکه آن شور و اشتیاق تبدیل به اهرمی شود که ایران را با سرعت به سمت جلو براند، تبدیل به ترمزی شد که جامعه را از حرکت باز داشت. جامعه امروز جامعه افسرده است، جامعه که می داند حق انتخاب، اظهار نظر ویا حتی اعتراض ندارد و این افسردگی قطعا به ضرر کشور تمام می شود.

برای نمونه حوادث اخیر قطعا روی میزان خروج دانشجویان از کشور اثر خواهد گذاشت. ایران در سال گذشته از نظر میزان خروج نیروی متخصص از کشور در رتبه اول قرار داشت و با این اتفاق تلخ مسلما برتری خود را با شکافی عمیقتر حفظ خواهد کرد. و جای بسی تامل است که مسؤولان کشور به جای اندیشیدن راهی برای نگه داشتن نخبگان، خود آنان را تشویق به ترک وطن می کنند. البته به نظر عده ای خالی شدن ایران از نخبه گانش به نفع دولت کودتاست چراکه موانع کمتری در برابر خود خواهد دید. شاید این تعبیر در کوتاه مدت درست باشد ولی در درازمدت آنان را وادار می کند تا برای کوچکترین کارها دست به سوی شرق و غرب دراز کنند و سر به آستان کشورهایی گذارند که متفکران ایرانی بی شک از پایه های اصلی آنها به شمار می روند.