۱۳۸۸ مرداد ۱۱, یکشنبه

آقای ابطحی کاش اندکی حس ایستادگی ندا را داشتید!

می دانم که آنچه در اینجا خواهم نوشت مورد پسند بسیاری به ویژه دوستداران و طرفداران آقای ابطحی قرار نخواهد گرفت و شاید آنها را اندکی از من دلگیر خواهد کرد. با این وجود چون می دانم خود آقای ابطحی توانایی نقد پذیری بالایی دارند (یا حداقل داشته اند) این مطلب را در نقد آنچه به عنوان اعترافات ایشان از خبرگزاریها پخش شد، می نویسم.

جناب آقای ابطحی!
یک سیاستمدار وقتی وارد عرصه سیاست می شود با علم به تمام خطرات و پیامدهای آن پا به این عرصه می گذارد. یک مبارز، یک اصلاح طلب، یک مخالف وضع موجود یا هر آنچه که نام او باشد باید زمانی نظرات و انتقادات خود را بیان کند که خود را برای دفاع از آن نظر یا عقیده تحت هر شرایطی آماده کرده باشد. سیاستمداری تنها در معاون رییس جمهور بودن خلاصه نمی شود. اصلاح طلبی فقط این نیست که مطلبی در نقد حکومت نگاشته شود. زندان رفتن، شکنجه شدن و حتی شهادت عناصر جدایی ناپذیر هر اصلاح و حرکت اصلاح طلبیست. هیچ جنبشی بی هزینه به نتیجه نخواهد رسید. و شما به عنوان یک چهره شناخته شده سیاسی باید قبل از پا نهادن در این جنبش خود را برای عواقب آن آماده می کردید. یا نمی بایست به میدان وارد می شدید یا اگر وارد شدید اساسا باید تا آخرین نفس ایستادگی می کردید.

من نمی دانم که در زندان بر شما چه گذشته است. از نوع شکنجه ها روحی و روانی و داروهایی که به شما می دهند اطلاع دقیقی، جز آنچه از گوشه و کنار به گوش می رسد، ندارم. اما یک چیز را به خوبی می داند. عده ای جوان در همان زندانها و زیر همان شکنجه ها جان دادند. مرحوم روح الامینی و بسیاری دیگر در همین زندانها و زیر دست همین شکنجه گران به شهادت رسیدند. آیا شما فکر می کنید که آنها نمی توانستند با یک اعتراف دروغین خود را از شر بازداشتگاه خلاص کنند. آیا فکر می کنید ندا آقا سلطان یا سهراب اعرابی و یا بسیاری از شهیدانی که هنوز هویتشان فاش نشده نمی دانستند با آمدن به خیابان با جان خود بازی می کنند؟

یقین بدانید می توانستند و می دانستند. اما آنها هدف داشتند. هدفی والا و وارسته که برای رسیدن به آن از جان خود گذشتند. آری اینان خود را فدای آزادی و دمکراسی کردند. اینان خود را فدا کردند تا این دولت نتواند مشروعیت خود را حفظ کند. اینان در برابر این دولت ایستادند. و شما با همکاری با این دولت به خون آنها خیانت کردید.

جناب آقای ابطحی!
مهم این نیست که آیا جامعه اعترافات شما را باور می کند یا نه. مهم این نیست که آیا اعتقادات و باورهای کسانی، که با عشق رسیدن به مطالباتشان به خیابانها آمدند و با دست خالی در جلوی عده ای چماقدار و مزدور ایستاند، به لرزه خواهد افتاد یا نه. مهم همکاری شما با این دولت است. دولتی که مردم آنرا خائن می دانند.

ممکن است عده ای به من این خرده را بگیرند که شما در زندان هیچ اطلاعی از آنچه در بیرون می گذشته نداشتید. آری این حرف درست است. شاید شما در زندان از خونهای ریخته شده با خبر نبودید. شاید مسوولان زندان نمی گذاشتند صدای میلیونها ایرانی که در حمایت از شما و اعتقادات و راه شما گام بر می داشتند را بشنوید. اینها همه صحیح است. اما نکته اینجاست که شما یک باور و اعتقادی داشتید و به خاطر این باور و اعتقاد به زندان افتادید. و اگر واقعا به باور خود ایمان داشتید تحت هیچ شرایطی نمی بایست آنرا به حراج بگذارید.

جناب آقای ابطحی!
شما خوب می دانستید که این دولت از اعترافات شما بهره برداری سیاسی خواهد کرد و خوب می دانید که با این کار او را در رسیدن به اهدافش یاری کردید. هدفی که مطمئنا به آن نخواهد رسید. آری مشروعیت این دولت از چشم مردم افتاده است، و امروز حتی اگر خود آقای موسوی هم بیاید و اعتراف کند که اشتباه کرده است، کمتر کسی حرف او را باور خواهد کند. این مردم می دانند که این دولت برای بقا دست به هر کاری می زند. این مردم دیده اند که چگونه دولت سعی در حذف مخالفان خود دارد. شهادت ندا خاطره ایست که از ذهن هیچ ایرانی پاک نخواهد شد. اینان می دانند. می دانند و باز شجاعانه ایستاده اند تا حق خود را پس بگیرند. و این حق است که چنین مردمی از رهبران خود بخواهند که اگر نه قدمی جلوتر بلکه لااقل در کنار اینان گام بر دارند. کاش آنروز که از مردم خواستید مشروعیت این دولت فریبکار را نپذیرند، اندکی به آنچه می کنید فکر می کردید. کاش دوستدارن و طرفداران خود را در میانه راهی که شروع کرده اید تنها نمی گذاشتید. کاش اندکی شجاعت محسن روح الامینی یا محمد کامرانی در شما نیز بود. کاش اندکی حس ایستادگی ندا را داشتید.

چون همسفر عشق شدی مرد سفر باش
هم منتظر حادثه هم فکر خطر باش