دیروز تیم ملی فوتبال ایران از راهیابی به رقابتهای جام جهانی 2010 بازماند. اما به جرات میتوان گفت که بسیاری از ایرانیان از این حذف خیلی ناراحت نشدند. حضور در جام جهانی فوتبال و کسب موفقیت در آن یک افتخار ملی برای هر ملتی محسوب میشود. اما چرا اینبار ایرانیان بر خلاف گذشته چندان از مرگ این افتخار ناراحت نشدند؟ دلیل آنرا میتوان در حوادث اخیر جستجو کرد. امروز در ایران مردم خود را در مقابل حکومت مییابند. حمله و ضرب و شتم مردم و توهین کلامی به آنها هیچ نتیجهای جز بیگانگی مردم از دولت ندارد. دولتی که باید برآمده از مردم باشد امروز خود را با زور بر مردم تحمیل میکند. در چنین شرایطی مردم افتخارات ملی را نه افتخار خود بلکه همچون چماقی مییابند که با دست دولت بر سر آنها کوبیده خواهد شد. به بیان دیگر، این ذهنیت در جامعه شکل گرفته است که در صورت راهیابی ایران به مسابقات جام جهانی، احمدینژاد آنرا نه یک افتخار ملی بلکه افتخاری برای دولت خود قلمداد میکند دولتی که بیگانه از متن جامعه است.
این چنین دلسردی و بی توجهی به افتخارات ملی پیامدهای سوئی بر جامعه خواهد داشت. بطور کلی در جامعههای دیکتاتوری و خودکامه، شور و اشتیاق برای پیروزی و موفقیت بسیار کمتر از جوامع دمکراتیک است. شاهد این مدعا را میتوان به سادگی در دنیای امروز مشاهده کرد. مردم در این جوامع خود را حاکم بر سرنوشت خود نمییابند و این امر امید به زندگی را در آنها کاهش میدهد. فرار مغزها از جمله دیگر معزلات یک جامعه خودکامه است. سیل عزیمی از جوانان که امروز از ایران به هر نقطهای از جهان خارج میشوند از همین امر نشات میگیرد. به هر حال من در اینجا قصد ندارم به تجزیه تحلیل جامعه شناسی بپردازم. قصدم گوشزدی به مسئولان نظام است که منشی که در پیش گرفتهاند حاصلی جز عقب افتادگی کشور و تنفر روز افزون از دولتمردان نخواهد داشت.