۱۳۸۹ تیر ۲۲, سه‌شنبه

پروفسور کارول لوکاس

ناگوارترین خبری که این هفته شنیدم درگذشت استاد گرامی، بزرگوار، اندیشمند، ...(سه نقطه را با تمامی صفات خوب در ادبیات فارسی پر کنید) پروفسور کارول لوکاس بود. باور کنید به جرات میتوانم بگویم در طول زندگیم انسانی به این اندازه شریف،بزرگوار، فرزانه و در عین حال افتاده و متواضع ندیده ام.

هنوز اولین برخورد شخصیم با وی را بخاطر دارم. روزی که برای بحث در رابطه با پروژه درس هوش مصنویی به سراغش در آزمایشگاه کنترل رفتم. چه قدر استرس داشتم. قرار بود مردی را ببینم که به هوش و استعداد زبانزد بود. کسی که چهره ماندگار ایران زمین شده بود. و من دانشجوی سال اول کارشناسی ارشد بودم که تازه به زحمت می توانست بین دست راست و چپش تفاوت قائل شود. می ترسیدم کلامی بگویم احمقانه و خاطر استاد را آزرده کنم. می دانستم که برای او حرف زدن با من اتلاف وقت محسوب می شود چرا که مطمئنا کارهای واجبتری برای انجام دارد.

یادم هست که چه پدرانه در اولین برخورد با من گرم گرفت گویی که سالها مرا می شناسد. و چونان معلمی دلسوز به راهنماییم پرداخت سپس دستم را گرفت و مرا سر کامپیوتر شخصیش برد و شروع کرد به جستجوی مقاله برای پروژه هایی که معرفی کرده بود. در حالی که او مقالات را معرفی می کرد و نقاط حسن و ضعف هر یک را بر می شمرد من شیفته برخورد و احترامش به دانشجویان شده بودم. باور کنید اگر تمامی دانشگاه تهران یا شاید تمامی دانشگاههای ایران را زیر و رو کنید نمی توانید استادی بیابید که چنین برخوردی با دانشچو داشته باشد. چه استادانی که حتی با دانشجویان دکترای خود چنین برخوردی ندارند (و گاها بسیار بی ادبانه و تحقیر آمیز با آنان برخورد می کنند)

در هوش و ذکاوت هم استاد شهره بود. در هر زمینه علمی که فکرش را بکنید مطالعه و تحقیق کرده بود. به قول دوستی دانشی نبود که از زیر دستان او عبور نکرده باشد. و به همین علت بود که در هر چیزی به دیدگاه متفاوتی می نگرید. من عاشق آن بودم که سوالی بپرسم و او برایم توضیح دهد. می خواستم یاد بگیرم که چونان او فکر کنم.

سر کلاسهای درسش جای سوزن انداختن نبود. از کوچک و بزرگ. از استاد دانشگاه، دانشجوی دکترا، فوق، لیسانس همه و همه حضور داشتند و جالب اینجاست که همه از کلاسش بهره می بردند. مباحثی که مطرح می کرد کاملا به روز بود به گونه ای که هر ترم موضوعات درس با ترمهای قبلی متفاوت بود، برعکس استادانی که همان جزوه های دوران دانشجویی خود را درس می دهند و متاسفانه تعدادشان اندک هم نیست.

هدف من از این نوشتار ادای احترامی بود به مردی که همیشه و همیشه در خاطر من و تمامی آدمهایی که با او سر و کار داشته اند خواهد ماند. خدایش رحمت کناد و مرا یاری دهاد تا ،هر چند ناچیز، ادامه دهنده راه او باشم.

هرگز نمی رد آنکه دلش زنده شد به عشق...........ثبت است بر جریده عالم دوام ما