۱۳۸۹ تیر ۱۳, یکشنبه

Bainbridge Island

دیروز در مصاحبت دو تن از دوستان رفتیم به یکی از جزایر نزدیک سیاتل به اسم Bainbridge Island. از شانس خوب ما هوا خیلی خوب بود. آفتابی و گرم با آسمانی صاف. کلا چنین هوایی در سیاتل به ندرت اتفاق می افته. اینجا اگه اندکی آفتاب از لابلای ابرها خودنمایی کنه مردم جشن می گیرند. خلاصه اینکه سوار بر فری شدیم و پیش به سوی جزیره.

متاسفانه کمی دیر رسیدیم و محلی که دوچرخه کرایه می داد بسته بود و بنابراین مجبور شدیم تمام مسیر رو پیاده بریم. یک مسیر رویایی. درختان سر به فلک کشیده، بادی که از لابه لای درختان در حرکت بود و پرندگانی که در حال خواندن بودند. جز صدای پرنده ها هیچ صدای دیگه‌ای به گوش نمی رسید. پنداری ما رو از دنیای مدرنِ پر سر و صدا برای چند لحظه انداخته بودن تو بهشت.

بهترین قسمت برنامه قایق سواری بود. کنار اسکله یک کانوء (canoe) کرایه کردیم و شروع کردیم پارو زدن دوره جزیره. البته مدتی طول کشید تا هماهنگ بشیم. در این حین پند باری هم به در و دیوار خوردیم و یه تصادف کوچیکی هم با یه قایق موتوری داشتیم!

تصور کن آسمان آبی بالای سر، دریاچه آبی زیر پا و در دور تا دورت هم فضای سبز. به همه اینها سکوت رو اضافه کن. این وصف حال ما بود در حدود یک ساعت که با قایق داشتیم رو دریاچه می رفتیم.

از قایق که پیاده شدیم رفتیم به سمت خیابان اصلی جزیره. در اونجا یه شنبه بازار بر پا بود و در وسط بازار یک تعدادی پیر مرد پیر زن در حال خواندن و نواختی آهنگهای رقص بودند و کلا یه شور و نشاط خاصی به فضای بازار داده بودند. روبه روی آنه هم یک عده ای به رقص و پای کوبی مشغول بودند. خیلی برام جالبه که این آدمها از هر فرصتی استفاده می کنند تا خوشحالی کنند بر عکس ما که دنبال بهانه ایم که از هم ایراد بگیریم و به جان هم بیفتیم!(حالا بعدا راجع به این قضیه بیشتر می نویسم)

یه مدتی رو تو شنبه بازار گذروندیم از شنبه بازار هم نخود نخود هر که بره خانه خود. شنبه خیلی خوبی بود!