فیلم بچه روزمری، جزو معدود فیلمهاییست که در 3-4 دقیقه آخر فیلم روی صندلی میخکوب می شوی. پایان فیلم به قدری (لااقل برای من) شکه کننده بود که بعد از تماشای فیلم، با اینکه ساعت از 2 بامداد گذشته بود، 2 ساعت روی اینترنت چرخ زدم و تفسیرهای مختلف فیلم را خواندم.
فیلم به طور کلی بسیار خوش ساخت است و بازی بازیگران بسایر دلنشین. و البته از کارگردان بزرگی مثل پولانسکی [1] جز این هم نمی توان انتظار داشت.
(پیشنهاد می کنم اگر فیلم رو ندیدید این قسمت به بعد رو نخونین واقعا حیف که خرابش کنین)
فیلم بر اساس این فلسفه است که همانطور که خدا حضورش را در زمین با فرستادن عیسی مسیح به عنوان فرزند مریم تثبیت می کند، شیطان نیز با یکی از زنهای زمینی همخوابه می شود و فرزند خود را برای جنگ با خدا به طرفدارانش می سپارد.
جالب اینجاست که شیطان مادر بچه خود را فردی انتخاب می کند (روزمری) که پشت زمینه مسیحی دارد. و البته شوهر روزمری، که از مخالفان مذهب است، حاضر می شود تا در قبال بدست آوردن پول و شهرت، همسرش را در اختیار شیطان قرار دهد.
شبی که روزمری بچه دار می شود در عالم خیال موجود زشتی را می بیند که با او همخوابه شده است ولی او به خیالش ( و البته به خیال بیننده) این توهمی است حاصل مواد مخدری که همسایه ها به خورد او داده اند. در آخر فیلم معلوم می شود که این خیال نبوده بلکه اتفاقی بوده واقعی و آن موجود زشت غول پیکر همان شیطان است که با او آمیزش جنسی داشته است. و همسایگان نیز شیطان پرستانی هستند که زمینه را برای به دنیا آمدن فرزند شیطان فراهم کرده اند.
در سراسر فیلم سمبلها و جملاتی دال بر مرگ خدا و جنگ شیطان با خدا دیده می شود. و در پایان فیلم هم شیطان پرستان با شعار مرده باد خدا به دنیا آمدن فرزند ارباب خود را جشن می گیرند.
باور کردنی نیست (و برای افرادی مثل من که پس زمینه مذهبی دارند اندکی ناخوشایند است) که آهنگ زیبای لالایی که در اول فیلم پخش می شود همان آهنگ لالاییست که در آخر فیلم روزمری برای بچه شیطان خود می خواند!
[1] Roman Polanski