امروز روز عشق است. روز دوست داشتن و دوست داشته شدن. روز یکی شدن، یکی بودن. روز محبت. روز عشق. عشق زمینی، انسان با انسان. روز دستهای لرزان که آرام در هم گره می خورند و لبهای سردی که گرما بخش آن دیگری می شوند. امروزروز توست. روز من! کدام من؟ من سالهاست که در دریای خروشان چشمانت غرق شده ام و هر روز پایین و پایین تر می روم. و چه سقوط لذت بخشی. سقوط من در تو.
امروز روز عشق است. روز نگاههای نگران و آتش عشقی که از آن به افلاک زبانه می کشد. روز نامهایی که ورد زبان عاشقان است. هر روز، هر ساعت و هر دقیقه. امروز ترس نیست، تنهایی نیست، انزوا و خلوت نیست. امروز تو هستی و من. یک روح در دو بدن. کدام روح. روح من سالهاست که مرا رها کرده و در آسمان نگاه تو پرواز می کند به ابدیت. و هر روز از من دورتر و دورتر می شود در جاده ای که انتهایش آغوش گرم توست. و چه سفر دل انگیزی. سفر من در تو.
امروز روز عشق است. روز یکی شدن. روز وصل. ما دو قطره ایم که در رودخانه خروشان عشق به سمت دریا جاودانگی میرویم. دریای وحدت. یکی شدن. وصال. و در آن دریا خواهیم ماند برای همیشه، تا جهان پا برجاست کنارهم خواهیم ماند و عشق را برای هم زمزمه خواهیم کرد. و چه نجوای گوش نوازی.
فردا روز عشق است. روز بودن. روز ماندن. روز چشمهای نانگران، و قلبهایی که می تپند آرام آرام. روز دستهای به هم گره خورده , نگاههای در هم بافته. روزی که انتها ندارد و خورشید در آسمانش می تابد، برای همیشه، تا ابد. روز عشق است، روز توست. امروز، فردا، هرروز، هرروز.