۱۳۸۹ دی ۱۳, دوشنبه

اینترنت و اینرسی آدمی در برابر تغییر

چندی پیش حامد قدوسی مطلبی نوشت و در آن فیسبوک و گودر و فرندفید و تا حد ضعیفتری وبلاگ را تفریحات کم‌فایده‌ای تلقی کرد که آدمهای جدی – نظیر مصطفی ملکیان یا هایدگر و فروید- هرگز خود را آلوده آن نمی‌کنند یا نمی‌کردند. این جمله ظاهرا به مذاق خیلیها خوش نیامد و عده ای به نقد جدی آن پرداختند. مثلا یادم هست که داریوش محمدپور با عنوان "عیب می جمله بگفتی هنرش نیز بگو" (به حق) به خواص وسایل ارتباطی مجازی مثل فیسبوک و تویتر اشاره کرده و به عنوان مثال از نقش این رسانه ها در اطلاع رسانی در انتخابات ایران اشاره کرده است. اخیرا دیدم که شادی ضابط هم نقد مفصلی بر این مطلب نوشته است. او معتقد است که این استفاده کننده است که به این ابزار مجازی "جان" می دهد. این مطالب همه صحیح هستند ولی به نظر من اندکی با آنچه حامد در نظر داشته و نگاشته است فاصله دارد. از آنجا که من هم گاهی حرف حامد را تکرار کرده و می کنم بر آن شدم تا مختصری در این رابطه بنویسم و به جای نقد مطلب سعی کنم مطلب را ریشه یابی کنم.

اینکه آدمهایی چون من، حامد فیسبوک، تویتر و ... را بیشتر یک تفریح نگاه می کنیم و یا به سختی تصور می کنیم که آدمهای "جدی" از آن استفاده می کنند به خاطر نفس این تکنولوژیهای دیجیتالی نیست. به خاطر نوع استفاده از آنها هم نیست چرا که من با نظر داریوش و شادی در این زمینه کاملا موافقم. ولی این احساس یک ریشه روانشناسی دارد. و آن اینکه آدمی ناخودآگاه در برابر تغییر مخالفت می کند و ترجیح می دهد آنچه را که به آن عادت کرده است را همچنان ادامه دهد. می توانم بگویم که ذهن آدم چون یک جسم فیزیکی دارای نوعی اینرسی است که تلاش می کند حالت فعلی خود را حفظ کند. و هرچه ذهن مدت بیشتری به یک عمل (و حتی می توان گفت یک اعتقاد و باور ذهنی) عادت کرده باشد در برابر تغییر مقاومت بیشتری نشان می دهد چون اینرسی بیشتری دارد.

برای این حرفم یک مثال ساده بزنم که هم در مورد خودم صادق است هم در مورد بسیاری از دوستانم.

برای من خواندن یک کتاب مخصوصا فارسی روی کامپیوتر بسیار دشوار است و حقیقتا حس خوبی نمی کنم وقتی کتاب را روی صفحه منیتور می خوانم. گاهی حتی حس می کنم که مطلب را نمی گیرم و این امر کاملا ناخودآگاه انجام می شود. همچنین است وقتی یک شعر حافظ را روی صفحه وب می خوانم. می دانم که این شعر همان شعریست که در کتاب نوشته شده است و می دانم که قدرت یادگیریم نباید تغییر کند (و نمی کند) ولی به طور ناخودآگاه ترجیح می دهم به همان صورت که سالها کتابها را دستی ورق می زدم و می خواندم، امروز هم همان را ادامه دهم. می خواهم (بازهم تاکید می کنم به صورت ناخود آگاه) شعر را روی کتاب حافظ بخوانم.

ولی اصلا چنین حسی را نسبت به خواندن یک مقاله علمی ندارم. و حای شاید اندکی بیشتر ترجیح می دهم مقالاتم را روی کامپیوتر بخوانم. ولی می بینم که استادم (که سن بالایی دارد) ترجیح می دهد مقاله را روی کاغذ بخواند و هنوز هم مجلات IEEE را به صورت پرینت شده می خواند. چون سالهای سال این کار را تکرار کرده و امروز نسبت به تغییر آن اینرسی زیادی دارد.

به همین صورت است فیسبوک، تویتر و وبلاگ. اینکه حامد تا حدی وبلاگ را از فیسبوک و تویتر جدا می کند دلیلی بر همین ادعاست. وبلاگ عمر طولانی تری نسبت به فیسبوک و تویتر دارد و به همین دلیل نیروی کمتری لازم است تا با اینرسی (که گاها خود را به صورت یک حس بد نشان می دهد)مقابله شود. این یعنی راحتتر می شود به وجود این تغییر عادت کرد. و من مطمئنم که نسل بعد از ما به این وسایل ارتباطی مجازی به گونه ای کاملا متفاوت از ما نگاه خواهند کرد چرا که به وجود آن عادت بیشتری دارند. حتی یادم هست که یکبار از یک نوجوان آمریکایی شنیدم که می گفت فیسبوک و تویتر به او کمک می کند که افکار "ارزشمندش" را ثانیه به ثانیه ضبط کند. نگاهی که من و امثال من تا حدی با آن بیگانه ایم.