چند شب پیش به اتفاق یکی از دوستان خوبم نشستیم و فیلم "سکس و فلسفه" مخملباف رو نگاه کردیم. عنوان فیلم واقعا غلط اندازه و بهتر بود که "عشق و فلسفه" نامیده می شد. البته در جایی خواندم که اسم اولیه فیلم هم "عشق" بوده که باز هم به نظرم اسم با مسمی تری از عنوان کنونی فیلم است.
فیلم در طبقه فیلمهای هنری و فلسفی است. از نظر نوع فیلم سازی خیلی از فیلم راضی نیستم. سراسر فیلم پر است از سمبلهای مختلف و کلیشه ای مثل گل سرخ، شراب، چتر باران ... که گاه باعث بی حوصلگی بیننده می شود. ولی اینرو هم باید بگم که ایده کورنومتر و تیک تیک اونرو رو خیلی پسندیدم. کورنومتری که جان با اون لحظات خوش زنگیش را اندازه می گرفت لحظاتی که در عمر چهل ساله اش به 40 ساعت هم نمی رسید.
و اما دیالوگها. بسیار زیبا و دلنشین بود. گه گاه از اشعار معروفی چون شعر "پر کن پیاله را" ی مشیری بهره جسته است. در سراسر فیلم مخملباف سعی می کرد ایده عشق و مخصوصا اون عشقی که در ادبیات ما به عنوان یک عنصر مقدس معرفی شده را به چالش بکشد و حتی در سطح براوردن نیازهای جسمی پایینش بکشد. برای مثال یکی از دیالوگهای اول فیلم چنین است:
مريم: همزمان با چهار دوست دختر؟ اين عشقه؟
جان: اين جستجوست مريم. با هر يک از شما من پارهای از قلب خودمو يافتم.
یا در جایی "جان" رو به یکی از معشوقه هایش می گوید "سعی نکن از عشق یک ایدولوژی بسازی".
و یا آنجا که در انتهای فیلم "جان" می گوید: ما انسانها روی زمین خیلی تنهاییم و برای فرار از این تنهایی به عشق پناه می بریم... من جشن تولد تنهایی خودم را جشن می گیرم"
به نظرم فیلم به خاطر دیالوگهایش واقعا ارزش یک بار دیدن را دارد. جملات و کلامات قصاری در طول فیلم گفته می شود که آدمی را به فکر بر می دارد و نوع نگاهت را به چالش می کشد.
--------------------------------------------------------------------------------
پی نوشت. هر چی هم که سرت شلوغ باشه و حتی وقت برای سر خاروندن نداشته باشی، همیشه وقت هست که با یک دوست خوب و فهمیده بشینی و یک فیلم خوب نگاه کنی و بعد راجع بهش بحث کنی. این کار چنان روح آدم رو شاد می کنه که از روز بعد بازدهی کارات چندین برابر می شه.
پی نوشت پی نوشت: تازه فکر کن که اون دوست بشینه و داستانهایی که نوشتی رو بخونه و برای بهتر نوشتن راهنماییت کنه :)