شاخه را محکم گرفتن این زمان بی فایده است
برگ می ریزد، ستیزش با خزان بی فایده است
برگ می ریزد، ستیزش با خزان بی فایده است
باز می پرسی چه شد که عاشق حیرت شدم
در دل طوفان که باشی بادبان بی فایده است
در دل طوفان که باشی بادبان بی فایده است
بال وقتی بشکند از کوچ هم باید گذشت
دست و پا وقتی نباشد نردبان بی فایده است
دست و پا وقتی نباشد نردبان بی فایده است
تا تو بوی زلفها را می فرستی با نسیم
سعی من در سر به زیری بی گمان بی فایده است
سعی من در سر به زیری بی گمان بی فایده است
تیر از جایی که فکرش را نمی کردم رسید
دوری از آن دلبر ابرو کمان بی فایده است
دوری از آن دلبر ابرو کمان بی فایده است
در من عاشق توان ذره ای پرهیز نیست
پرت کن ما را به دوزخ، امتحان بی فایده است
پرت کن ما را به دوزخ، امتحان بی فایده است
از نصیحت کردنم پیغمبرانت خسته اند
حرف موسی را نمی فهمد شبان، بی فایده است
حرف موسی را نمی فهمد شبان، بی فایده است
من به دنبال خدایی که بسوزاند مرا
همچنان می گردم اما همچنان بی فایده است
کاظم بهمنیهمچنان می گردم اما همچنان بی فایده است