در باب عشق و اثرات آن بر زندگی بشر، چه از دید
موافقان و چه از دید مخالفان، مطالب زیادی نگاشته شده و می شود و خواهد شد. نمونه اش مقاله ی ذیل
است که اخیرا روی وبسایت بی بی سی به آن بر خوردم.
موضوع عشق یکی از موضوعات جنجال برانگیز است.
از آن موضوعاتی که در هر مجلسی می توانی حرفش را پیش بکشی و برای ساعتها مجلس را
با آن گرم نگه داری. ولی به نظر من در بسیاری از این بحثها یکی دو نکته کلیدی همیشه
از قلم می افتد که دوست دارم در اینجا به آنها اشاره کنم.
موضوع اول آنکه وقتی از مضرات عشق سخن می رود
(مثل همین مقاله بالا) به مراتب به نمونه هایی اشاره می شود که در آن یک عشق به
نفرت بدل شده و یا در مدت زمان کوتاهی آتش آن فرو نشسته است. این در حالیست که گام
اول در هر بررسی علمی، هرس کردن نمونه های آزمایش است. باید مطمئن بود که مواردی
که به آنها اشاره می شود اساسا در حوزه عشق و رابطه عاشقانه می گنجد. به نظر من
خیلی از انسانها از روی تنهایی یا ترس از بی کسی رو به عاشق پیشگی می کنند. این
جور آدمها نه در پی آن احساس عمیقی می روند که به یک فرد خاص پیدا می کنند بلکه از
شبهای سرد و سیاه تنهایی می گریزند و به اولین کسی که بتواند آنها را از این
تنهایی برهاند چنگ می زنند و به غلط برچسب عاشقانه به رابطه شان می چسبانند.
بسیاری از رابطه های عاشقانه ای که من می شناسم ریشه در همین مساله دارد و مسلم
است که پایانی جز شکست نخواهد داشت.
دیگر آنکه وجود رابطه های با دوام و پایداری که بدون عشق
آغاز شده اند برهان خلفی بر اثبات عدم وجود عشق نیست. مسلما برای داشتن یک رابطه
پایدار و لذت بخش عشق تنها گزینه نیست، یکی از گزینه هاست (و شاید زیباترین آنها).
همان گونه که برای جهان دیده شدن سفرکردن یکی
از راهاست. این که عده ای برای لذت بردن از طبیعت به پارکهای شهری می روند زیبایی
و ارج رفتن به جنگل و گم شدن لابه لای درختان جنگلی را انکار نمی کند.
عکس: Eternal Sunshine of the Spotless Mind