هموطن گرامی باید با کمال فروتنی اعلام کنم که من همیشه سرشار از غرور بوده ام. من، من، من، این است ترجیح بند زندگی گرامی من که
در آن آنچه می گفتم شنیده می شد. این که من همیشه آزاد و مقتدر زندگی کرده ام کاملا
حقیقت دارد. منتها فقط به این دلیل فوق العاده که برای خود نظیری نمی شناختم،
احساس می کردم که از هر قیدی نسبت به دیگران آزادم. این را به شما گفته ام که من همیشه
خود را باهوشتر از همه مردم تصور کرده ام، ولی خود را حساس تر و زبردست تر هم می
دانستم. تیرانداز نمونه، راننده بی نظیر، بهترین عاشق. حتی در رشته هایی که به
سهولت نمی توانستم ناشیگریم را به خود بقبولانم، مثلا تنیس که در آن فقط حریف
متوسطی بودم، به دشواری می توانستم این فکر را از ذهن بیرون کنم که اگر فرصت کافی
برای تمرین می داشتم بر بهترین بازیکنان پیشی می گرفتم. من در خود جز برتری و
افضلیت چیزی سراغ ندارم.
بدین گونه من در سطح زندگی پیش می رفتم با عوض کردن کلمات و
نه هر گز در واقعیت. چه کتابها که تا نیمه خواندم، چه دوستان که تا نیمه دوست
داشتم،چه زنها که تا نیمه در آغوش گرفتم. من از روی بی حوصلگی یا به قصد سرگرمی
حرکتی می کردم. آدمیان از پی آن می آمدند می خواستند دست بیاویزند اما چیزی در
میان نبود و بدبختی همین بود. بدبختی برای آنها زیرا برای من فقط فراموشی بود. من
هرگز جز به یاد خودم نبودم. من در زندگی به یک عشق بزرگ دچار شده ام. عشقی که همیشه
خود هدف آن بوده ام.
سقوط-آلبر کامو