طمع برای ثروت بیشتر انتها ندارد. اصولا به نظر من آدمی موجودی خودخواه و خود محور است که چشم طمعش را تنها نیستی پر خواهد کرد. موجودی که تنها وابستگیش به اخلاقیات و قید و بندهای اجتماعی صرفا جنبه اجبار دارد و نه هیچ گونه باوره درونی.
به نظر من اگر با هر مدلی جز این به دیدن فیلم مستند the one percent بشینی با سوالات فلسفی غیر قابل پاسخ مواجه خواهی شد.
فیلم توسط یکی از نوادگان جانسون(صاحب کارخانه جانسون & جانسون) به نام جِیمی جانسون ساخته شده است. از دیدگاه ساخت، پیوستگی داستان و نوع فیلم برداری فیلم از کیفیت خیلی بالایی برخوردار نیست. ولی مصاحبه هایی که انجام شده است و تا حدی نوع پیام فیلم بی نظیر است.
من در دو بخش قصد دارم فیلم را مورد تجزیه و تحلیل قرار بدهم. بخش اول نگاه (تا حدی جهانبینی) آدمهای با سرمایه کلان است و بخش دوم که بعدا در رابطه اش خواهم نوشت در رابطه با فلسفه سرمایه داری و کپیتالیسم خواهد بود.
افرادی که در فیلم ظاهر می شوند دو دسته اند. یک دسته کسانی هستند که خود از دیوار جامعه سرمایه داری بالا رفته اند و مال و منالی به هم زده اند. طمع برای بیشتر داشتن را می توان در این افراد مشاهده کرد. بخشی از فیلم از یک کنفرانسی به نام ثروت تهیه شده است. کنفرانسی که شرکت کنندگان آن از طبقات بالایی جامعه تشکیل شده اند. در جایی از کنفراس یک مشاور دارایی در حال سخنرانی و به نوعی تبلیغ کار خود است. او می گوید "هدف من در رابطه با خانواده هایی که با آنها کار می کنم این است که ثروتشان به قدری باشد که تا حداقل پنج نسل بعد بتوانند به آسودگی زندگی کنند!". در جایی دیگری از فیلم مصاحبه ای با Paul Orfalea موسس FedEx پخش می شود. وی در جواب جیمی که می پرسد آیا دوست دارید که صدها میلیون دلار علاوه بر آنچه که داری داشته باشی یاسخ می دهد حتما "من خیلی بیشتر از اینها می خواهم"، "دوست دارم روزی به ماه بروم و وقتی به زمین نگاه می کنم بگویم آه این بخشی از دارایی من است".
دسته دوم کسانی هستند که پدرانشان از دیوار سرمایه داری بالا رفته اند و امروز به واسطه رابطه خانوادگی از بالا به پایین نگاه می کنند. برخرد این آدمها با سرمایه ای که به دست آورده اند جالب است. عده ای دل را به دریا زده اند و می کوشند از آنچه از بخت خوبشان به دستشان رسیده لذت ببرند. جز تفریح کاری نمی کنند. در حقیقت کاری ندارند که بکنند. ثروت برایشان مهیاست و تنها کاری که (شاید) بککند این است که با مشاور داراییشان دیدار کنند که ببینند چقدر به ثروتشان افزوده شده است. ولی چیزی که توجه مرا جلب کرد افرادی بودند که از ثروت به ارث رسیده گذشته بودند و ترجیح داده بودند زندگی خودشان را آغاز کنند. برای مثال فیلم با نوه دختر Warren Buffett مصاحبه می کند که از خانواده پولدار خود بیرون آمده است و در یک آپارتمان کوچک زندگی می کند و برای آنکه امورات خود را بگذراند در یک خانواده پولدار دیگر خدمتکاری می کند.
از نگاه من کسانی که خود مالک ثروتی شده اند (و البته نه به هر نحوی) قابل احترامند و طمعشان برایم قابل درک است. ولی وارثان ثروت به نظرم آدمهای خود باخته ای هستند و به همین خاطر است که رفتارهای عجیب و غریب از خود نشان می دهند. برای مثال پدر جِیمی (جیم جانسون) در اوان جوانی یکی از فعالان مبارزه با فاصله طبقاتی بوده ولی امروز با فیلم ساختن پسرش و سوالاتش در همین رابطه مخالفت می کند.
به نظر من اگر با هر مدلی جز این به دیدن فیلم مستند the one percent بشینی با سوالات فلسفی غیر قابل پاسخ مواجه خواهی شد.
فیلم توسط یکی از نوادگان جانسون(صاحب کارخانه جانسون & جانسون) به نام جِیمی جانسون ساخته شده است. از دیدگاه ساخت، پیوستگی داستان و نوع فیلم برداری فیلم از کیفیت خیلی بالایی برخوردار نیست. ولی مصاحبه هایی که انجام شده است و تا حدی نوع پیام فیلم بی نظیر است.
من در دو بخش قصد دارم فیلم را مورد تجزیه و تحلیل قرار بدهم. بخش اول نگاه (تا حدی جهانبینی) آدمهای با سرمایه کلان است و بخش دوم که بعدا در رابطه اش خواهم نوشت در رابطه با فلسفه سرمایه داری و کپیتالیسم خواهد بود.
افرادی که در فیلم ظاهر می شوند دو دسته اند. یک دسته کسانی هستند که خود از دیوار جامعه سرمایه داری بالا رفته اند و مال و منالی به هم زده اند. طمع برای بیشتر داشتن را می توان در این افراد مشاهده کرد. بخشی از فیلم از یک کنفرانسی به نام ثروت تهیه شده است. کنفرانسی که شرکت کنندگان آن از طبقات بالایی جامعه تشکیل شده اند. در جایی از کنفراس یک مشاور دارایی در حال سخنرانی و به نوعی تبلیغ کار خود است. او می گوید "هدف من در رابطه با خانواده هایی که با آنها کار می کنم این است که ثروتشان به قدری باشد که تا حداقل پنج نسل بعد بتوانند به آسودگی زندگی کنند!". در جایی دیگری از فیلم مصاحبه ای با Paul Orfalea موسس FedEx پخش می شود. وی در جواب جیمی که می پرسد آیا دوست دارید که صدها میلیون دلار علاوه بر آنچه که داری داشته باشی یاسخ می دهد حتما "من خیلی بیشتر از اینها می خواهم"، "دوست دارم روزی به ماه بروم و وقتی به زمین نگاه می کنم بگویم آه این بخشی از دارایی من است".
دسته دوم کسانی هستند که پدرانشان از دیوار سرمایه داری بالا رفته اند و امروز به واسطه رابطه خانوادگی از بالا به پایین نگاه می کنند. برخرد این آدمها با سرمایه ای که به دست آورده اند جالب است. عده ای دل را به دریا زده اند و می کوشند از آنچه از بخت خوبشان به دستشان رسیده لذت ببرند. جز تفریح کاری نمی کنند. در حقیقت کاری ندارند که بکنند. ثروت برایشان مهیاست و تنها کاری که (شاید) بککند این است که با مشاور داراییشان دیدار کنند که ببینند چقدر به ثروتشان افزوده شده است. ولی چیزی که توجه مرا جلب کرد افرادی بودند که از ثروت به ارث رسیده گذشته بودند و ترجیح داده بودند زندگی خودشان را آغاز کنند. برای مثال فیلم با نوه دختر Warren Buffett مصاحبه می کند که از خانواده پولدار خود بیرون آمده است و در یک آپارتمان کوچک زندگی می کند و برای آنکه امورات خود را بگذراند در یک خانواده پولدار دیگر خدمتکاری می کند.
از نگاه من کسانی که خود مالک ثروتی شده اند (و البته نه به هر نحوی) قابل احترامند و طمعشان برایم قابل درک است. ولی وارثان ثروت به نظرم آدمهای خود باخته ای هستند و به همین خاطر است که رفتارهای عجیب و غریب از خود نشان می دهند. برای مثال پدر جِیمی (جیم جانسون) در اوان جوانی یکی از فعالان مبارزه با فاصله طبقاتی بوده ولی امروز با فیلم ساختن پسرش و سوالاتش در همین رابطه مخالفت می کند.