۱۳۹۰ تیر ۴, شنبه

Far From Heaven

در همین شهر هارتفورد افراد زیادی هستند که شبیه منند ولی مشکل اینجاست که بسیاری از این افراد به ندرت تلاش میکنند تا دنیای کوچک خود را ترک کنند.



---
شرحی کوتاه، مختصر و مفید!

Far From Heaven از آن دسته از فیلمهایی نیست که بعد از دیدن فیلم بلند شوی، شال و کلاه کنی، در خیابانهای تاریک و خلوت شهر قدم بزنی و دیالوگها و صحنه های فیلم را یکی یکی مرور کنی. با این حال پیام فیلم و درامایی که به نمایش می گذارد تاثیر گذار است. فیلم در یک دیدگاه کلی مشکلات یک زن خانه دار در جامعه دهه 50 آمریکا را به نمایش می گذارد. مشکلاتی که در پس آن لبخند همیشه بر لبش روحش را مات کرده است.
مشکلات از اینجا آغاز می شود که "کتی" [1] درمی یابد که شوهرش تمایلات شدید همجنسگرایی دارد و البته جامعه آن دوران خیلی همجنسبازان را به رسمیت نمی شناسد. برای همین شوهرش به جلسات روانکاوی می رود و می کوشد تا با مشروبات الکلی حس خود را به همسر و دو فرزندش بر گرداند.
از طرف دیگر "کتی" عاشق خلق و خوی یک مرد سیاه پوست می شود. رنگین پوستان هنوز در آن جامعه با مشکلات فراوانی دست و پنجه نرم می کنند. شغلهای دون دارند و توسط سفیدان طرد می شوند. برای همین "کتی" نمی تواند با مرد سیاه پوش رابطه دوستی برقرار کند و توسط اجتماعش مورد سرزنش قرار میگیرد.
به نظر من صحنه ای که "کتی" به یک رستوران/بار سیاه پوستان می رود و برای اولین بار اقلیت بودن را تجربه می کند بهترین صحنه فیلم است و "جولین مور" [2] به خوبی آن حالت اظطراب، نگرانی و در عین حال شجاعانه فردی را بازی می کند که کاملا متفاوت از دنیای اطرافش می باشد.
انتهای فیلم به نظر من بیش از اندازه حالت درام به خود گرفته است. اینکه "کتی" به شدت عاشق "ریمند " [3]، همان دوست سیاه پوستش، می شود و اینکه توسط آن سیاه پوست به عقب رانده می شود داغ کردن بیش از اندازه موضوع است.

[1] Cathy
[2] Julianne Moore
[3] Raymond